جدول جو
جدول جو

معنی ددو بدو - جستجوی لغت در جدول جو

ددو بدو
دوندگی، این در آن در زدن، بالا پایین رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ بِ دُ)
من و او تنها. او و من تنها بی سومی. که تنها دو نفر با هم باشند. خلوت دونفری. (از یادداشت مؤلف). مقابله از دو کس به نوعی که ثالثی درآن نباشد. (آنندراج). دو تا با هم بدون سیوم. (ناظم الاطباء) : امیر مرا بخواند و خالی کرد دوبدو و گفت: این چه بود که ما کردیم. (تاریخ بیهقی).
با دوست خلوت کن دوبدو آنچه گفته ایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان.
خاقانی.
دو بدو با حریف جان بنشین
یک به یک عذر آسمان برگیر.
خاقانی.
گه قمار به آن مه چوروبرو باشم
جز این مراد ندارم که دوبدو باشم.
سیفی (از آنندراج).
، که دوتن دوتن یا دوتادوتا قرار گرفته باشند: صف دوبدو. ردیف دوبدو. (یادداشت مؤلف). دوتادوتا. (ناظم الاطباء) ، کنایه از عاشق و معشوق باشد که در آن سوم نگنجد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو بدو
تصویر دو بدو
فقط دو تن بدون شخص ثالث: (دو بدو نشستند و گفتگو کردند)، دو تا دو تا (دو بدو وارد شدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبدو
تصویر دوبدو
من و او تنها
فرهنگ لغت هوشیار
برای امر خیری به جنب و جوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیری درگیری لفظی، به هم پریدن سگ ها
فرهنگ گویش مازندرانی